عشق یعنی ناگهان ویران شدن با این وجود...
در کنارت حضرت محبوب و جانان نیست، هست؟
لحظه لحظه منتظر #ماندن که آسان نیست، هست؟
دل گرفتار کسی باشد که سهم دیگریست
هیچ فرقی بین آزادی و زندان نیست، هست؟
تو کنار خاطراتش، او کنار یار خود
حال تو با حال #او هرگز که یکسان نیست، هست؟
گرچه فهمیدی دلت بازیچه بوده دست او
مرد عاشق لحظهای درگیر جبران نیست، هست؟
چشم ابری قاصد غمهای در دل خفته است
ظرف صبرت میشود لبریز، پنهان نیست، هست؟
گرچه "رفتن" قسمتی از #عاشقی کردن شدهاست
بیخبر رفتن ولی در شأن انسان نیست، هست؟
ریزش کوه غرورش راه را بسته ولی
ماجرایی از فداکاریِ دهقان نیست، هست؟
#عشق یعنی: "ناگهان ویران شدن" با این وجود
هیچ کس از عاشقی کردن پشیمان نیست، هست؟
شعر از: حمیدرضا گلشن
لحظه لحظه منتظر #ماندن که آسان نیست، هست؟
دل گرفتار کسی باشد که سهم دیگریست
هیچ فرقی بین آزادی و زندان نیست، هست؟
تو کنار خاطراتش، او کنار یار خود
حال تو با حال #او هرگز که یکسان نیست، هست؟
گرچه فهمیدی دلت بازیچه بوده دست او
مرد عاشق لحظهای درگیر جبران نیست، هست؟
چشم ابری قاصد غمهای در دل خفته است
ظرف صبرت میشود لبریز، پنهان نیست، هست؟
گرچه "رفتن" قسمتی از #عاشقی کردن شدهاست
بیخبر رفتن ولی در شأن انسان نیست، هست؟
ریزش کوه غرورش راه را بسته ولی
ماجرایی از فداکاریِ دهقان نیست، هست؟
#عشق یعنی: "ناگهان ویران شدن" با این وجود
هیچ کس از عاشقی کردن پشیمان نیست، هست؟
شعر از: حمیدرضا گلشن
- ۱۳.۱k
- ۲۳ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط